جامعه کهنه

ساخت وبلاگ
بزرگراه حکیم شلوغ بود، مثل اکثر غروب‌ها.من پشت، سانگ یانگی گیر افتاده بودم که حواسش به رانندگی نبود. از اسم ماشینه خوشم نمی‌آید، هیکل مدل تیولی‌ش پخمه و یغور است.سه ماشین کناری‌ام با گوشی‌شان ور می‌رفتند و پسره انگار دارد تلگرامش را چک می‌کند، خانمی که سوار پژو ست انگار دارد فیلمی از تو گوشی نگاه می‌کند، آرا بیرای سنگینی کرده، شبیه همه است، کپی کپی کسی که معلوم نیست کیست. شبیه شبیه.راننده تاکسی که مرد سیاه سوخته‌ای ست و موهاش از خستگی سیخ شده به چیزی که در گوشی‌اش می‌خواند یا می‌بیند، می‌خندد، حتما می‌بیند، انقدر مردم گرفتار تصویرند که از درک مفهوم نوشته‌ای ساده هم عاجزند.همه بی‌خبر از بزرگراه جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : بزرگراه, نویسنده : changizia بازدید : 189 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:49

در مجله صدا مقاله تحسین برانگیزی به قلم مصطفی مهرآیین، جامعه شناس و استاد دانشگاه، هست که به گمانم عالی است. مقاله اینگونه آغاز می‌شود: چگونه زندگی پرسرعت انسان امروز او را دچار مرگ تجربه است؟ به نظرم مقاله خوبی است اگر دسترسی دارید این مقاله آقای مصطفی مهر آیین را بخوانید. تا به پاسخ این پرسش برسید که چرا ما منزوی تر شده‌ایم؟ و چرا همه چیز را دستمالی می‌کنیم اما توان تجربه اش را نداریم. «ما تجربه نمیکنیم، چون زیاد تجربه میکنیم.» حرف حسابی است.و چه خوش گفته هایدگر: «انکه در پی نفع است نمیتواند بیاندیشد». در انتهای  نظری را از زبان ریچارد رورتی آورده است که جان کلام در ان است. رورتی معتقد است ک جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : زندگی,سرعت, نویسنده : changizia بازدید : 170 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:49

آدوری‌ها نوشته علی چنگیزی روایت خانواده آدوری‌هاست، رمان از گذشته‌های دور تا به امروز می‌آید و از نسل‌های مختلف این خانواده می‌گوید. در مجموع آدوری‌ها را دوست داشتم. به گمانم از آثار خوب و با کیفیتی است که این روزها تحت عنوان رمان منتشر می‌شوند. دست کم قصه‌ای دارد که پیش می‌رود در جمعی گفتم رمان آدوری‌ها قصه‌ای دارد که جلو می‌رود. خندیدند و گفتند خب به صرف اینکه جلو می‌رود یعنی رمان خوبی است؟ گفتم واقعیتش این است که این روزها رمان‌هایی منتشر می‌شوند که همین یک خصوصیت را هم ندارند و بسیار هم تقدیر می‌شوند. کل رمان در طول یک یا دو روز و در ذهن راوی که عموما دختری دانشجو است می‌گذرند، قصه‌ هم یا جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : درباره,آدوری,داوود,آتش,بیک, نویسنده : changizia بازدید : 185 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:49

دیشب باشگاه بسیار خوش گذشت. از معدود روزهایی بود که سه ساعت در باشگاه ماندم. غالبا یک ساعت و نیمه سر و تهش را هم می‌آورم. برگشتنا خیلی گرسنه‌ام شد. چیزی در خانه نداشتم جز تن ماهی. همین را خوردم، زیاد خوشمزه هم نبود. بدمزه هم بود. نمی‌دانم چه حسابی است که مزه تن ماهی‌های قدیمی خوش بود و حالا بدمزه شده‌اند. شب چنان سر همین غذای ناجور معده دردی گرفتم که نگو. هنوز هم درگیرش هستم. صبح امروز، پنج‌شنبه زدم بیرون، نامه‌ای پست کردم به شهرستان، مصیبت اینجا بود که تا فلکه اول صادقیه پستی نبود. هیچ وقت از میدان صادقیه خوشم نمی‌آمد. یک زمانی برج آلومینیومی سر میدان مرکز خرید پر رونقی بود اما الان مثل هیکل جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : باز,درد,معده, نویسنده : changizia بازدید : 160 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:49

صورت شهید را مقایسه کنید با داعشی پشت سرش که چرک و ژولیده است و ردی از خون روی گونه‌اش. نماد تنها کاری که می‌کند: خون‌ریزی. روی صورت داعشی ریش زشتی سبز شده، گویی به زور و با بدسلیقگی تمام به صورت گوشتالودش چسبانده‌اند، سبیل ندارد، انگار عمد داشته خودش را بدترکیب و بدگل کند. توی دستش چاقویی دارد. چشم‌هایش ریز و گود افتاده است، با این چشم ریز ویرانی‌ای را که ساخته نمی‌بیند. قیافه‌اش به گرگ انسان‌نما می‌برد.اما شهید چهره‌اش مصمم است،چشم‌هایش مصمم‌تر، ریش سیاه خوشگلی دارد. لب‌های خشک و تشنه‌اش داغمه بسته‌ است. برازنده است، چون شجاع است. شجاعت مرد را برازنده می‌کند ، چنان راست قامت ایستاده و پر غرو جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : درباره,عکسی,شهید,حججی, نویسنده : changizia بازدید : 170 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:49

ساعت دو صبح از خواب بیدار شدیم. بنده خدا پدرم گفت خودش مرا به فرودگاه امام (ره)  می‌رساند. یکساعتی تا آنجا راه بود و ما که سه صبح راه افتاده بودیم وهار صبح رسیدیم به فرودگاه. ایستادم در صف بازرسی که سی دقیقه‌ای طول کشید و ساعت پنج و نیم توی سالن ترانزیت بودم. هواپیما سر ساعت هفت پرید. ایرباس مرتبی بود. سه ساعت بعد در فرودگاه آتاتورک بودم. آنجا هم صف طولانی‌ای برای ویزا تشکیل شده بود که تقریبا یک ساعت وقت گرفت. بعد که ساک‌ها را گرفتم منتظر شدم تا مسئول تور بیاید دنبالم. استانبول در نظر اول به نظرم شهر زشتی آمد. بزرگ و بی‌قواره. ساعت دوازده به هتل رسیدم اما تا دو اتاق را تحویل نمی‌دادند پس رفتم جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : استانبول,روز,اول, نویسنده : changizia بازدید : 172 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:49

هتلی که محل اقامت من است، جای رو به راهی است. از ساعت هفت صبح تا ده صبحانه می‌دهند. هر آنچه خوردنی و نوشیدنی هست که به ذهن آدم می‌رسد و نمی‌رسد داشت. از انواع کالباس تا انواع پنیر و نوشیدنی گرم و سرد و نمی‌دانم انواع میوه. کلا معرکه بود. 

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : صبجانه,استانبول,روز,دوم, نویسنده : changizia بازدید : 173 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:49

شهر کماکان در نظرم بدگل است، اما بدون استرس، چیزی در شهر نیست که روی قلب آدم بنشیند. سر هر کسی به کار خودش است. امروز به قشنگ‌ترین مسجد عثمانی‌ها رفتم، مسجد سلطان سلیمان. زیباترین بنایی بود که دیده‌ام. مسجدی از سنگ مرمر و عظیم. تنها سه سال طول کشیده است تا کف سازی این مسجد تمام شود، پس از آن یکسال به کارگرها استراحت داده می‌شود. شاه طهماسب صفوی محض طعنه جواهراتی برای شاه سلیمان می‌فرستد که اگر پول کم آورده‌اید این هم کمک. سلطان کل این جواهرات را خرد می‌کند و در بتن یکی از چهار مناره می‌ریزد.  پس عجیب نیست که در آفتاب یکی از مناره‌ها که به مناره طلایی مشهور است می‌درخشد. سلطان و همسرش خرم را در جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : مسجد,سلطان,سلیمان,روز,دوم, نویسنده : changizia بازدید : 190 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:49

جزیره بویوک ادا یکی از جزایر نه گانه پرنس در دریای مرمره است. ما به اسکله استانبول رفتیم و سوار کشتی‌های مسافربری به مقصد جزایر شدیم. هوا خوش بود و بارانی نم نم می‌بارید و باد خنکی از وسط دریا می‌وزید. کشتی پر بود از ایرانی و عرب. کشتی آرام آرام آب آبی دریا را می‌شکافت و پیش می‌رفت. از کنار یک کشتی بزرگ باربری سنگاپوری رد شد و از ساحل زیبای استانبول فاصله گرفت. مرغ‌های دریایی و قره غازها دور کشتی می‌پریدند. کشتی یک ساعت بعد به یکی از جزایر پرنس رسید مقصد ما بویوک آدا بود که یک ربع دیگر با کشتی راه بود. جزیره بویوک آدا وسیله نقلیه موتوری ندارد یا کم دارد. بیشتر مردم با دوچرخه یا موتورهای برقی ت جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : روز,سوم,استانبول,جزیره,بویوک,ادا, نویسنده : changizia بازدید : 176 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:49